خلق گشتم روز خلق آدم از طین علی گفتم آمَنّا؛ خداوندا! به آیین علی شاخهی ایمان من هرچند خشک و نازک است در امانم از حوادث، پشت پرچین علی قبل عقبا در همین دنیا به من خیرش رسید زندگی کردم اگر ذیل فرامین علی گاهگاهی هم اگر رنجی کشیدم، خیر بود شد هرس، نخل کمالم با تبرزین علی هر دعایی هم اگر از من اجابت میشود مطمئن هستم که هست از یمن آمین علی هرچه در دنیاست نوری از تجلّی خداست من موحّد هستم از چشم خدابین علی در اُحُد، هر نانجیبی روبرویش ایستاد چون شکاری بود در چنگال شاهین علی مرحبی که وقت جنگیدن هماوردی نداشت خاک شد در یکدم از یک ضرب سنگین علی مادران در گوش طفلان، نیمهشبها وقت خواب قصّهها گفتند از احزاب و صفّین علی هست خورشید از کرامات ید بیضای او شب تجلّی کرد از آن موی مشکین علی اعتقادم را چرا پنهان کنم؟ من، مؤمنم مؤمن چشم علیام؛ مؤمن دین علی دست او پر بود امّا خانهی او ساده بود فخر عالم بود زیرانداز پشمین علی من چه گویم از نیازم به علی در وقت مرگ فاطمه گفته است محتاجم به یاسین علی کوه عشق مرتضی را کندهام فرهادوار چه صفایی کردهام با عشق شیرین علی عقل، ما را امر کرد و عاشق چشمش شدیم نام ما را هم نوشتند از مجانین علی آه ای حکّاک! بعد از مرگ من بر قبر من جای نام من فقط بنویس: مسکین علی