خشکیِ چشمان من یعنی که شیدا نیستم

خشکیِ چشمان من یعنی که شیدا نیستم

[ مجتبی رمضانی ]
خشکی چشمان من یعنی که شیدا نیستم
لایق مجنون شدن در کوی لیلا نیستم 

عبد بودن را خودت یادم بده آقای من
تا در آغوش تواَم دربند دنیا نیستم 

آرزوهای دراز انگار کورم کرده است 
حشر در پیش است و من در فکر فردا نیستم

باز شد درهای رحمت، ماه مهمانی رسید 
نیمه‌ی اول گذشت امّا مهیا نیستم

فیض خلوت در سحرها یک به یک از دست رفت
آه، من آماده‌ی شب‌های احیا نیستم 

سینه‌ام تنگ است، تنگِ دیدنِ صحنِ نجف
من حریف این دلِ بی‌تاب و رسوا نیستم

باز نورِ چادرِ مادر به دادم می‌رسد
واسطه آورده‌ام با خویش، تنها نیستم

***

چادرت را بتکان، روزی ما را بفرست
ای که روزی دو عالَم همه در چادر توست

***

به نامِ جود، به نامِ کَرم، به نامِ حسن
پس از کریم رسیده قَلم به نامِ حسن

که گفته ربط ندارد حرم به نام حسن؟
شده تمامِ حرم‌ها عَلم به نامِ حسن

قسم به سوره‌ی انسان، قسم به اَعطَینا
به او نگاه کنی هم علی‌ست هم زهرا

هنوز خاطره‌ی کوچه در سر حسن است
هنوز صحنه‌ی تلخی برابر حسن است

چه صحنه‌ای که فراتر زِ باور حسن است
کسی که روی زمین است، مادر حسن است

همین که فاطمه در آن گذر زمین افتاد 
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

***

شامیا بَدَن، بابا بابا بابا
همه رو زدن، بابا بابا بابا
تا به من رسید، بابا بابا بابا
موهامو کشید، بابا بابا بابا

نظرات