تو شاهکار عشق بازی در زمینی تو دست پنهان خدا در آستینی اُمُّ الادب، اُمُّ الوفا، اُمُّ البنینی (دلگرمی نسل امیرالمونینی) ۲ در پیشگاه تو ادب تعظیم کرده قرص قمر میر عرب تعظیم کرده مانند نور آمدی تابیدی و بعد با دست زهرا مورد تأییدی و بعد خود را دم بیت ولایت دیدی و بعد آن چارچوب سوخته بوسیدی و بعد گفتی اگرچه در حرم تازه عروسم (من آمدم دستان زینب را ببوسم) ۲ شهر مدینه در هیاهو زین خبر شد شکر خدا امالبنین صاحب پسر شد اما کلامی باعث خون جگر شد زخم زبانها بر دل تو نیشتر شد گفتند با تو بعد از این کم میگذارد بر این یتیمان دیگر او کاری ندارد اما دهان یاوه گویان را تو بستی پای قرار خویش با زهرا نشستی دیدند از جام رضای یار مستی چون رشتۀ فرزند و مادر را گسستی گفتی اگرچه بینتان خیلی عزیزم (در خانه عباسم غلام و من کنیزم) ۲ فریاد زد اُمُّالبنین گیسو سپیدم مادر نبودی عصر عاشورا چه دیدم از خیمه تا گودال با زحمت دویدم با دست خود از پهلویش نیزه کشیدم اُمُّ البنین تاج سرم را سَر بریدند پیراهنش را از تَنَش بیرون کشیدند مادر نبودی گوش کن پس از این خبرها از داغ عباس تو خم گشته کمرها واشد به روی من نگاه رهگذرها (چادر به سر دارد دویدن دردسرها) ۲ عباس رفت و آبروی خواهرش رفت دعوا شد و چادر ز روی خواهرت رفت اُمُّ البنین اول دو بازویش بهم ریخت تیری رسید و چشم و ابرویش بهم ضرب عمودی آمد و مویش بهم ریخت تا روی نیزه رفت گیسویش بهم ریخت عباس نامردی عمود آهنین خورد بی دست از بالای مرکب بر زمین خورد