بیا بیا شب رها شدنم بابا

بیا بیا شب رها شدنم بابا

[ سید مجید بنی فاطمه ]
[((بیا بیا شب رها شدنم بابا
دوا نشد زخمای رُو بدنم بابا) ۲
از تن من چیزی نمونده نگاهم کن
یه روسری بسه برا کفنم بابا) ۲

تُو محله‌ی یهودیا، همون روزی که نبودیا
منو زدن عمّه رو زدن نشونشم این کبودیا
بعیده حالم خوب بشه به این زودیا

چشمت روشن، سیلی خوردم
چشمت روشن، بازار دیدم
چشمت روشن، مثل زهرا آزار دیدم] 2

*****

همون شبی که از رُو ناقه زمین خوردم
منو زدن همین که اسم تو رو بردم
از این سفر فقط همینو بگم بابا
منو ببخش که روسری‌مو نیاوردم

تو نبودی و سرم شکست، دلِ همه‌ی حرم شکست
رُو نیزه یا زیر دست و پا سرِ علی‌اکبرم شکست
تُو اون شلوغی حُرمت معجرم شکست

چشمم روشن، چشمات زخمه
چشمم روشن، پلکات سوخته
چشمم روشن، مثل موهام موهات سوخته

نظرات