بیحال و خونآلود تُو بستر افتادم زخمِ سر وا مونده چون با سر افتادم با سر خوردم زمین و دلم پُر از تلاطمه حالا میفهمم چقدَر درد کشیده فاطمه داره زمینخوردنِ ما خیلی با هم فاصله من یلِ خیبرم و اون یه زن حامله واویلا... ***** کشتهی ناموس و بابای ایتامم از حالا گریونِ روضههای شامم ... امون ز شام، ختم کلام ... یه روز میاد تُو شهر شام، دخترای ابوتراب بدونِ روبند و نقاب میرن به مجلس شراب ناموسمو نامردا چه وحشیونه میزنن یه دختر سهساله رو با تازیونه میزنن ... سهساله دختر که کتک نداره اون که قبالهی فدک نداره