طایر قدسم و بشکسته ز کین بال و پرم آسمان سوخته از آه و سرشک بصرم من جگر پارهی زهرا و علی هستم، آه به همین جرم شده پاره تمام جگرم با همه غربت خود فاطمه را داشت علی حق گواه است که مظلومترم از پدرم یار بیمهر مرا قاتل و خانه مقتل زده از زهر جفا بر دل و بر جان شَررم سالیان است که بگذشته از آن وقعه ولی صحنهی کوچه و سیلی نرود از نظرم تیرها بر بدنم خورد ولیکن یادِ پهلوی فاطمه و خون روی میخ درم گیسویم گشت سپید، از غم زهرا امّا از جفا چنگ نخورده است دگر موی سرم .... یادش بخیر موی تو را شانه میزدم افتاده دست شمر همه خاطرات من