بابا رسید و آورد گل‌بوسه‌های خود را
تبلیغات

بابا رسید و آورد گل‌بوسه‌های خود را

[ حاج محمود کریمی ]
بابا رسید و آورد گل‌بوسه‌های خود را
عمّه بیا عوض کن رخت عزای خود را

من که نمرده بودم توو روی نیزه باشی
آماده کردم از اشک، ویران‌سرای خود را
 
خوابم اگر نبرده حالم دگر همین است
بابا بکش به رویم امشب عبای خود را
 
انگشت‌های لمسم، انگار حس ندارند
بر دامنم تو بنشان، رأس جدای خود را
 
ای وای! خیزران زد، مثل حصیر گشتی
بدجور بر لبانت انداخت جای خود را
 
تقصیر هیچ‌کس نیست؛ در سینه‌ام نفس نیست
زجر امتحان نموده هی ضرب پای خود را
 
چیزی نخورده بودیم، بر حال ما دلش سوخت
دیدی تعارفم کرد ته‌مانده‌های خود را
 
فهمیدم از سر تو، از وضع حنجر تو
رفته سنان و داده بر شمر جای خود را
 
تا دق کنیم در راه، از دیدنش دوباره
آن بی حیا نشسته خون ردای خود را
 
بوی تنور دارد امشب محاسن تو
دادی چرا به خولی موی رهای خود را
 
تنها نه نیزه‌ها را، تنها نه تیغ‌ها را
پیش فرات می‌شست پیری عصای خود را

نظرات