از دور نگاه حسرتت سمت منه موندم چه کنم با دخترات من یه تنه کاش دشمن جای همه من رو بزنه مارو میبرن عزیزم به خرابههای تاریک یاد مادرم میافتم توی کوچههای باریک میشه تو مسیر باریک بازار سرتو بیاری نزدیک بگیر چشماتو از من نبینی دورم کردن شنیدم تو گوشت هم میگفتن اینا بردن داغی به دل گذاشت که کربوبلا نکرد در بین کوچههای یهودینشین شهر ما را کسی به اسم مسلمان صدا نزد موهای پریشونتم آرامشمه خندههای تو همیشه پیش چشمه این لحظهی پایان روزای خوشمه میشه رو زمین پا نکشی خواهشمه خواهشم اینه عزیزم یکی واست آب بیاره بعد کشتنت کسی رو بدن تو پا نزاره اونکه داره به تنت عصا میکوبه حق نداره من از تل دیدم غوغاست خدایا خولی اونجاست مثل قربونی دیدم سر هر عضوت دعواست، تویی قربان زینب برادر جان زینب، به خون غلتانه زینب