آی اونیکه دختر داری خیلی حواست جمع باشه توی زندگیش هیچ موقع نکنه چیزی کم باشه بابا شدی واسه اینکه ماه شب تارش باشی همه تلاشت این باشه همیشه کنارش باشی دختر جونش بستَس به جون بابا زنده نمیمونه بدون بابا انگاری دنیا مال اونه وقتی بالا سرش قصه میخونه بابا دخترها به لطافت گل یاسن خیلی رو باباشون حساسن همه اینو میدونن دخترها یکی یه دونهی باباهان چراغ خونهی باباهان همه اینو میدونن عشق میگن خدائیه راست میگن دختر میگن بابائیه راست میگن ***** منکه خندههای بابام همه خوشی دنیام بود هر جا که سفر میرفتم همیشه بابام همرام بود بغل عمو یا اینکه روی دوش بابام بودم به هر بهونه روز و شب تو آغوش بابام بودم زل میزدم توی چشای بابام آرامش من بود صدای بابام بعد یه عالم بوسه و نوازش میخوابیدم آروم رو پای بابام یادم هست که بچهگونه صدام میزد وقتی شونه به موهام میزد یاد اون روزا بخیر یادم هست با خنده های من میخندید بی بهونه منو میبوسید یاد اون روزا بخیر عشق میگن خدائیه راست میگن دختر میگن بابائیه راست میگن ***** این دنیای نامرد آخر چی به حال و روزم آورد قرعهی اسیری توی کودکی به نام من خورد با تاول پا راه رفتن خیلی واسه من مشکل بود یکی دو قدم نه آخه راهی که چهل منزل بود یادم نمیره توی صحرا موندم خوابم که برد از قافله جا موندم من موندم و ترس از سیاهی شب رفتن همه تنهای تنها موندم خواب بودم یه دفه صدای زجر اومد اومد و بی هوا سیلی زد غرور منو شکست خواب بودم چه بلایی به سرم آورد منو رو زمین کشید و برد غرور منو شکست عشق میگن خداییه راست میگن دختر میگن بابائیه راست میگن ----------------------------------- انجمن ادبی تکیه نوکری