آهسته می‌آمد ولی بی‌بال و پَر بود

آهسته می‌آمد ولی بی‌بال و پَر بود

[ حاج محمدرضا طاهری ]
آهسته می‌آمد ولی بی‌بال و پَر بود
یک دست بر پهلو و دستی بر جگر بود

زیرِ سرِ مهمانیِ اجباری‌اش بود
وقتی که می‌آمد عبایش روی سر بود

از بس میان کوچه‌ها افتاد بر خاک
روی لباسش ردّ پای هر گذر بود

با آه می‌افتاد و برمی‌خواست اما
آهش زمانِ راه رفتن بیش‌تر بود

وقتی عصای پیریِ آدم نباشد
باید به زیر منّتِ دیوار و در بود

آری شبیه قصّه‌ی آن کوچه‌ی تنگ
فرسنگ‌ها انگار خانه دورتر بود

بال و پَرش زخمی شد از بس دست و پا زد
هر جای حجره ردّ پاهای جگر بود

سختی کشید اما چقدر آرام جان داد
آخر سرش بر رو پاهای پسر بود

نظرات