آه دلم به آینه‌ زنگار می‌شود

آه دلم به آینه‌ زنگار می‌شود

[ مهدی رسولی ]
آهِ دلم به آینه زنگار می‎‌شود
پیراهن وصالِ تنش، زار می‌شود

عمرم، جوانی‌ام، همه خرجِ گناه شد
این گریه‌ها، زیانِ مرا جار می‌زند

حالم شبیه حالِ بدِ مجرمی‌ست که
سیلی نخورده دست به اقرار می‌زند

چون ورشکسته‌ای شده‌ام که به هستی‌اش
چوبِ حراج از سرِ اجبار می‌زند

بر روی من حساب نکن، جمعه‌ی ظهور
سنگت به سینه، نوکر غم‌خوار می‌زند

با اینکه رو به قبله شدم، دل‌خوشم هنوز
گاهی سری طبیب به بیمار می‌زند

شرمنده‌ام نمرده‌ام از رنجِ روضه‌ها
خیلی بد است، کارگر از کار می‌زند

لعنت به نانجیبِ مدینه که بی‌هوا
سیلی به پابه‌ماهِ عزادار می‌زند

چون روز روشن است، از امروز کوچه‌اش
فردا سه ساله را سرِ بازار می‌زند

پنجاه سال بعد به اسمِ سه شعبه‌ای
مسمار را به چشم علم‌دار می‌زند

نظرات