غم که آوار می‌شود ای وای

غم که آوار می‌شود ای وای

[ حاج محمود کریمی ]
غم که آوار می‌شود، اِی وای 
درد بسیار می‌شود، اِی وای 

خواب دشوار می‌شود، اِی وای 
سرفه خون‌بار می‌شود، اِی وای 

روضه تکرار می‌شود، اِی وای 
غربت بی‌حَدَش که یادش هست 

هق‌هق ممتدش به یادش هست 
پسر ارشدش به یادش هست 

قاتلی که زدش به یادش هست 
تا که بیدار می‌شود، اِی وای 

کُن دعا که دگر زمین نخورد 
هیچ زن در گذر زمین نخورد 

لااقل بی‌خبر زمین نخورد 
پیش چشم پسر زمین نخورد 

که چنین زار می‌شود اِی وای 
شهر صد رنگ بود و مادر بود 

نیَت چنگ بود و مادر بود 
کوچه‌ای تنگ بود و مادر بود 

هر طرف سنگ بود و مادر بود 
فصل آزار می‌شود اِی وای 

خواست پیشش سپر شود، که نشُد 
سدِ چندین نفر شود، که نشُد 

مانعی در گذَر شود، که نشُد 
قَد او بیشتر شود، که نشُد 

حرف انظار می‌شود، اِی وای 
وای از ازدحام و نامحرم 

آه بیت الحرام و نامحرم 
فاصله یک دو گام و نامحرم 

پا به ماه امام و نامحرم 
چشم خون‌بار می‌شود، اِی وای 

کمرش را گرفت، برخیزد 
پسرش را گرفت، برخیزد 

چادرش را گرفت، برخیزد 
تا سرش را گرفت، برخیزد 

همه جا تار می‌شود، اِی وای 
از زمین خوردنش، شکسته شده 

هفت جای تنش، شکسته شده 
حسن از دیدنش، شکسته شده 

هم علی هم زنش، شکسته شده 
 وقت دیدار می‌شود، ای وای 

با رخ خیس و چهره‌ی زردش 
پسرش تا به خانه آوردش 

صورتش را گرفته از مردش 
نه که سیلی دلیل سر دردش 

سنگ دیوار می‌شود ای وای 
****** 

شاعر: حسن لطفی 
****

نظرات