سیدرضا نریمانی

یه مادری زل زده و به قاب عکس پسرش

4120
21
یه مادری زل زده باز به قاب عکس پسرش
(مثل همون لحظه‌ای که آبو می‌ریخت پشت سرش) ۲

از زیر قرآن رد می‌کرد دست گلشو
با یه بغض تو سینه‌ش می‌گفت حرف دلشو

پسرم می‌ری جبهه دست مهدی باهات
آبرومون پیش حضرت فاطمه شو

حالا سی‌ساله که چشماشو به در می‌دوزه
آب و جارو می‌کنه کوچه‌شونو هر روزه
پای عکس پسرش یه عمره که می‌سوزه

شهدا شرمنده‌ایم...

(تازه می‌شه آب و هوا
تو هوای دهلاویه
طلوع هر سال منه
غروبای طلائیه) ۲

تو دوکوهه می‌شه قلبو از دنیا برید
از هویزه باید طرح پروازو کشید
تو سکوت اروند کلی حرفه بخدا
گوشتو خوب واکن می‌شه حرفاشو شنید

شهدا رفتن و ما تو مرز دنیا موندیم
کاروان رفته و مثل هر دفعه جا موندیم

شهدا شرمنده‌ایم....

هرکسی که تو زندگی
دلشو داد به یه شهید
(شک نکنید که خودشم
آخر سر می‌شه شهید) ۲

عاشقایی که از تو سوریه پریدن
خیلیاشون اصلا خادمای شهیدن
دستشونو دادن به دستای شهدا
خودشونو هر طوری بود بالا کشیدن

آی رفیق اگه به فکر بهترین تقدیری
از خدا بخواه ایشالله اذنشو می‌گیری
زود یه فکری کن اگه شهید نشی می‌میری

شهدا شرمنده‌ایم...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش