یاسین شدی معظمهی کربلای من گم شد ز دست و پا زدنت، دست و پای من اکبرم یک کوچه باز شد که تو زهرا شوی خیلی مدینهای شده حال و هوای من دیدی خودت چطور غرورم شکسته شد دیدی که خنده شد به من و گریههای من قطعه به قطعه چیدمت آرام پیش هم سر هم شوی پَیمبر از هم جدای من