چشم وا کرده شدم دست به دامان حسن

چشم وا کرده شدم دست به دامان حسن

[ ابوذر روحی ]
چشم وا کرده شدم دست به دامان حسن
مادر افکنده مرا در یم احسان حسن

روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن
از همان روز شدم بی سر و سامان حسن
بر جبینم بنویسید مسلمان حسن

دل خود را سر هر بام هوایی نکنم
طلب اذن ز هر بی سر و پایی نکنم

رو به هر قبله و هر قبله‌نمایی نکنم
پیش هر سفره که پهن است گدایی نکنم

نان هر سفره حرام است به جز نان حسن

چه مقامی و چه نام و چه مرامی دارد
چقدر لطف به بیمار جذامی دارد

خنده در پاسخ آن سائل شامی دارد
به که ارباب دو عالم چه امامی دارد

همه این‌ها غزلی هست به دیوان حسن

(حسن یا حسن)۴

(حسن یا حسین)۴

ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده
گوشه‌ای از کربلا جا و مکانم بده

صفا و مروه دیده‌ام، گرد حرم دویده‌ام
هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی‌شود

حسن یا حسین

نظرات