پشت غم پنهان شدم شاید مرا پیدا کنی کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی چاهها آرامش من را تمنّا میکنند نخلها تنهایی من را تماشا میکنند هیچکس با حیدرت حرفی نمیزد در مسیر شهر تحویلم نمیگیرد، تو تحویلم بگیر کَلِّمینی، دارم از این درد، هق هق میکنم (از تو هم دیگر جوابی نشنوم، دق میکنم)۲ آسمان خانهی من، ماه را گم کرده است چشم کمسویت دوباره راه را گم کرده است پُشت چادر چهرهی خورشید را مخفی مکن ردِ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی چند وقتی میشود که آب رفتی، کم شدی قامت مانند سروت این اواخر دال شد این سه ماه آخرت ولله، سیصد سال شد پَر نداری که سبکبالی نمیآید به تو سن نداری که کهنسالی نمیآید به تو مثل سابق چند گامی با همان شوکت، بیا لااقل پیش حسن راحت برو راحت بیا ول کن این دستاس را، آئینهگردان علی از تنور گرم دوری کن، تو را جانِ علی درس سختی را علی از رنج تو آموخته طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته (دیدهام خود را درون آینه، این مرد کیست؟)۲ فاطمه! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست (صحنهای که پشت در دیدم، علی را پیر کرد)۲ چادر تو زیر پای چهل حرامی گیر کرد شیشهی عمر علی بین در و دیوار رفت فضه میداند فقط که تا کجا مسمار رفت از بلورم دودهی آتش، تَبَلور را گرفت دومی وقتی لگد زد، از صدف، دُر را گرفت بعدِ کوچه هیچکس مانند من کمرو نشد دست قنفذ بشکند، بازوی تو بازو نشد