امین قدیم

پسر زهرا از خودش تا که گذشت

5598
92
پسر زهرا از خودش تا که گذشت
با تشنگی از کنار دریا گذشت
افتاد به روی خاک و با بغضی گفت
ای ابر تو کاری بکن از ماکه گذشت

سایه ات بر سر من هست ولی فردا نه
احترام سر من هست ولی فردا نه
چشم بد دور ز قبر من و زن‌های حرم
دور من اکبر من هست ولی فردا نه

تا کنون پای غریبه به حرم وا نشده
حُرمَت مختصر من هست ولی فردا نه
بغچه کهنه ما هست، لباسم را نه
هدیه مادر من هست ولی فردا نه

بنشین خوب ببین چادر من را حالا
چادرم بر سر من هست ولی فردا نه
گشواری که خودت داری الان دارم
محرمم زیور من هست ولی فردا نه

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش