پای قرار عاشقیات سرگذاشتی از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی میخواستی که دل ببری از خدای خود این کار را به عهدهی اکبر گذاشتی مِفتاح مشکلات بزرگ قبیله را در دستهای کوچک اصغر گذاشتی یک عده را کنیزِ سَرای دو خواهرت یک عده را غلامِ برادر گذاشتی دیدی که در فراق حرم گریه میکنم در سینهام به سمت حرم در گذاشتی برای مرگِ پدر رفتنش جواز شده کنون که کشتن پیغمبران مجاز شده چقدر چشم به راه پدر نشسته علی که زخمهای تنش مثل دیده باز شده با زانو آمد و به بَرِ کشتهاش نشست او را به بَرکشید و ز دل آه بَرکشید ای پسر من پدرِ پیرِ تواَم پدر پیرو زمینگیر تواَم جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم علی جانم علی جانم علی جان بگویید؛ مادرش لیلا بیاید تماشای قدِ اکبر نماید علی جانم علی جانم علی جان در حادثهی آن دشتِ عطشآلود بر پیکر شهزاده تا شاه نظر بنمود خم شد و ز سر دوشش برداشت عبا فرمود: ای وای كه تابوتت عمری سَرِ دوشم بود نمیدانم چه رخ میداد اگر زینب نمیآمد ولی اینقدر میدانم پدر هم با پسر میرفت