وحید شکری

والشمرجالسُ، نفس مادرش گرفت

4597
43
والشمرجالسُ، نفس مادرش گرفت
سر را برید و مقابل خواهرش گرفت

به سمت گودال از، خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من

سر تو رو بردن، ناله کشیدم من
سر تو دعوا بود

این که داره اینجوری دست و پا می‌زنه
مادرشو صدا می‌زنه، حسین منه

تشنه لبی، که پر خونِ دهنش
خاکی شده موی سرش، حسین منه

من نه بازار میام، نه عروسک می‌خوام
عمه مهمون رسید، من همون روسری و می‌خوام که بابا

از کجا بگم
صورتم شکسته خوب نمی‌تونم بابا بگم
راستی گم شدم
دنبال سرت بودم بازیچه‌ای مردم شدم

من چقدر با، روزای قبلم، فاصله دارم
قد تموم قافله بابا، آبله دارم

حالا اومدی
حالا که سفید شد از نبودنت موهام اومدی
عمو عباس و نیاوردی چرا، تنها اومدی
خوابن حالا که تموم دخترای شام اومدی

از وقتی که رفتی من، کارم به جز هق‌هق نیست
دیگه رقیه‌ات بابا، رقیه نیست

لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد
ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش