هو العالی، هو الاعلی، هو المُظهِر، هو المُظهَر هزار الله اکبر بر وجودش، گوش شیطان کَر زمانِ وعظ، قرآنیست ناطق رفته بر منبر میانِ رزم رقص ذوالفقارش میپراند سر چنان پَر زد و در معراج نزدیک خدا شد که ندارد اذن جبرائیل هم با او شود دَمپَر ولی الله و وجه الله و باب الله و سِرّ الله امامِ سُنّی و شیعه، دلیلِ مؤمن و کافر هو الظّاهر، هو الباطل، هو الاوّل، هو الآخر علی ابن ابیطالب، امیرالمؤمنین حیدر امیرالمؤمنین که ساکنین کوخهایی که ندارد مال دنیا و ندارد کاخ چون قیصر شهنشاهی که نان خشکِ جو در بُقچه پیچیده شهنشاهی که روی لیفِ خرما میگذارد سر شهنشاهی که نعلین و عبای کهنه میپوشد و از وضعش نمیفهمی که ارباب است یا نوکر شهنشاهی که از بس کنده چاه و رعیتی کرده خجالت میکشد از پینهی دستانِ او، قنبر به حدّی کار و کردار علی شکل خداوند است یقین دارم خدا خود هم ندارد از علی بهتر و باید "جُرج جرداقِ مسیحی" عاشقش باشد نمیدانی چه میگوید علی با مالک اشتر علی تنها صراطُ المستقیمِ عالَم هستیست علی یعنی همان تَنهیٰ عَنِ الفحشاءِ و المنکر علی با هیچکس اهل مماشات و تسامح نیست علی عدل است سر تا پا، علی عدل است پا تا سر اگر دستی بخواهد سمتِ بیتالمال کج گردد زغال داغ میگیرد به جای کیسههای زر علی الگوی تنها انقلاب شیعیِ دنیاست و مدّتهاست میبینیم دنیا را از این مَنظر چهل سال است تحریمیم و با این حال چهل سال است حتّی لحظهای خالی نشد سنگر چهل سال است ماها پیش دشمن کم نیاوردیم به جای شیر، غیرت خوردهایم از سینهی مادر چهل سال است روی ملّت ما آب را بستند چهل سال است هِی خون میرود از زخم این پیکر علی جان بر رکابت تا نفَس داریم، میجنگیم که این نهضت بماند تا ظهور حضرت دلبر در این کشور کسی ضدّ نظام و دین و رهبر نیست به قرآن کمحجابش هم خدا را در دلش باور شب تاریک و بیم موج و گردابی چنان هایل علی کاری بکن با ذوالفقارت تا بخوابد شرّ علی از نیمهی خرداد شصت و هشت تا امروز تو ای بعد از خدا تنها کسِ این خَلقِ بی یاور اگر دیدی که جایی گُر گرفته آتشِ فتنه اگر دیدی برادر را برادر میزند خنجر اگر بیرون میآید حرفِ دشمن از دهان دوست چه آخوند قُمی باشد چه مفتیهای الاظهر بِلاشک دستِ آمریکا و اسرائیل در کار است بِلاشک جانماز افتاده رُو به قبلهای دیگر نفاق و فتنه در تاریخ جریان جدیدی نیست رِسَن بستند بر دستی که بر دستانِ پیغمبر مگر تیغی بر آن فرقِ مبارک کارگر میشد؟! علی را سالها پیش از شهادت کُشت میخِ در زدند آیینه را با سنگ امّا بیخبر بودند که وقتی بشکند، هر تکّهاش آیینهای دیگر به هر جا بنگرم در کربلا، آنجا علی بینم علیاصغر، علیاوسط، علیاکبر، علیاکبر یکی از آن همه آیینه شد قاسم سلیمانی همان مردی که پیشش ننگ یعنی مرگ در بستر تقاصِ خون قاسم با دو موشک پرت کردن نیست علی یک هو بکِش، از جا بکن دروازهی خیبر حرم یعنی همین جمهوری اسلامی ایران حرم یعنی همین مَردم، همین پرچم، همین کشور گمان کردند ماها دست شستیم از امامِ خویش بسیجیهای روحالله میمانند تا آخر در اکباتان برای آرمانها آرمان دادیم هزاران مثل ما و آرمان نذر سرِ رهبر