هزار و یک حرف نگفته دارم کاشکی بودی سر رو شونت بذارم پنجاه سال باهم بودیم حسین جان یه سال و نیمه زندگی ندارم مگه یادِ من میره دوری از تو و جدایی از رقیّه رو حسین جان مگه یادِ من میره عصر عاشورا نالهی یا بنیّ رو حسین جان رفتی و نگفتی چی سرم میاد واویلا دخلت زینب علی ابن زیاد وای وای زینب بعد تو هی مدام روضه خوندم تعجّبم چجوری زنده موندم میلی دیگه به زندگی نداشتم فقط خودم رو رو پاهام کشوندم نبودی ببینی که چی گذشت بهم یه سال و نیمه زینب تو مرده لب تشنه جون دادی زینب تو هم حتّی یه قطره آب خوش نخورده گریه میکنم برات گریه زیاد دخلت زینب علی ابن زیاد وای وای زینب هنوز نمیدونم چجور تونستم بمونم ببینم اون همه غم هنوز نمیدونم چجور تونستی رهام کنی با اون همه نامحرم من همون دقیقه بود جون دادم تا شمر خنجرو بالای سرت میچرخوند قتل صبر یعنی تو رو کشت با حوصله داغ تو آخر به دل خواهر موند ضربهی دوازدهم سر افتاد واویلا دخلت زینب علی ابن زیاد وای وای زینب