هر چی که از غمم بگم کمه

[ احسان نوری ]
هر چی که از غمم بگم کمه 
کوفه برام مثه جهنمه
امیدی نیست دیگه به وعدشون 
تنها میذارنت، اینجا همه

دورم رو، گرفتنو 
سوزوندن، دل منو
روزم شد سیاه تر از شب

از هر چی، که بگذرم
بی تابم، برا حرم 
دلخونم برای زینب

دیگه نا امید شد امیدم 
دیگه از همه دل بریدم
روی قولشون پا گذاشتن
من اینجا وفایی ندیدم

نیا ای حسین جان به کوفه

اسیر غربتم دور از حبیب
میاد از این دیار بوی فریب
بسته شده درا همه به روم
میون کوچه ها شدم غریب

از غصه، خونه دلم
آتیش زد، به حاصلم
نیرنگ و کینه ی دشمن

بازارِ، آهنگرا 
دیدم که، همه برا 
جنگیدن آماده میشن

توو این معرکه بی قرارم
رو زانوی غم سر میذارم
میان با تو اهل و عیالت
همینه که دلشوره دارم

نیا ای حسین جان به کوفه

غروب حسرته برای من
به تو نمیرسه صدای من
دیگه نفس برام نمونده که 
بهت بگم نیا آقای من

میترسم، بیاد همون
روزی که، تو غرق خون
افتادی میون گودال

دارم از، همین حالا
می بینم، تو کربلا
که میشه تن تو پامال

نیا کوفه رحمی ندارن
واسه کشتنت بی قرارن
نیا کوفه این قوم نامرد
سرت رو رو نیزه میذارن

نیا ای حسین جان به کوفه

منبع:انجمن ادبی تکیه نوکری(مشهدمقدس)
کانال انجمن تصنیف سرایان تکیه نوکری

نظرات