سفیر عشقم اومدم خبر بدم به کوفیا همونا که هزار هزار نامه دادن حسین بیا سفینة النجاة داره میاد به دعوت شما اما میببنم، شوقی ندارن همه دلهاشون، سنگه خدا میدونه، همه حرفاشون دروغه و، نیرنگه همه شکستن، بیعتاشونو کوفه شهرِ صد، رنگه اینا باهم هم دستن و دستای من رو بستن و دندونمو شکستن و تنهام گذاشتن برگرد عزیز فاطمه خدا کنه یکی بره خبر بده به ساربون به سمت کوفه هم نیا حتی یه لحظه هم نمون بگه که این حرومیا حتی یه مرد نیست بینشون این نانجیبا، غیرت ندارن بی رحمن خیلی، ای وای سهم بچه ها، میشه تو این شهر طعنه و سیلی، ای وای وای اگه بشه، طفل سه ساله صورتش نیلی، ای وای تا نشده سری جدا تنی اسیر نیزه ها برگرد برو تو رو خدا تنهام گذاشتن برگرد عزیز فاطمه منبع:انجمن ادبی تکیه نوکری(مشهدمقدس) کانال انجمن تصنیف سرایان تکیه نوکری