حسین ستوده

نفسش باز، بند اومده ای زجر، زجرش نده

8248
349
نفسش باز بند اومده، ای زجر، زجرش نده
بچه که بترسه لکنت می‌گیره
نفسش باز بند اومده، ای زجر، زجرش نده
عمّه واسه تن زخمیش بمیره

پاهاش ترَک خورده، چوبِ فدک خورده
جلو چشای بچه‌ها، خیلی کتک خورده

تنش سیاه می‌شه، گریه به راه می‌شه
اگه یه‌کم نازش بدید، مگه گناه می‌شه

من حالم خرابه، خراب بشه خرابه
روزاشم شبیه شباش پُر از عذابه
دختر غیر بابا رو پای کی بخوابه؟
غلاف نخورده بازوم این اثر طنابه

تاره چشمام، زخمه پاهام
دیدی عمّه، اومد بابام

صدام گرفته، پدرم برگشته دعام گرفته
دل عمّه خیلی برام گرفته
نفسم بین ناله‌هام گرفته

من نه بازار میام نه عروسک می‌خوام
عمّه مهمون رسید
من همون روسری رو می‌خوام که بابام خرید

بی‌صدا بگم، صورتم شکسته خوب نمی‌تونم بابا بگم
از کجا بگم؟ از شبی که نفسم نمی‌اومد بالا بگم

راستی گم شدم، دنبال سرت بودم بازیچه‌ی مردم شدم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش