نغمه‌ای غمگین‌تر از سوز لالایی رباب نیست

نغمه‌ای غمگین‌تر از سوز لالایی رباب نیست

[ مازیار طاولی ]
نغمه‌ای غمگین‌تر از سوز لالایی رباب نیست 
حق دستای ما هرچی هم اگه باشه طناب نیست

گرد و خاک و خون و خاکستر باهم آغشته بودن
پس ایشالا بویی که میده موهات بوی شراب نیست

پَسِت دادن، یزید سرت رو واسم آورده 
لبای چوب خیزرون خورده
 بوسیدنی‌تر از همیشه است

تو برگشتی، دست می‌کشم رو چشمای بازت
خوش اومدی عزیز من
نازت کشیدنی‌تر از همیشه است 

پنجاه و هفت سالی بودی 
و سه سالش سهم من بود 
کاش توام چیزی که
 از دنیا می‌بردی یک کفن بود 

بوی تو تا خیمه‌ها میومد، اما تو نبودی 
توی دست نیزه‌دار تو یه کهنه پیروهن بود 

ما رفتیم و تو موندی و اونا که بی دردن
وُحوش برا تو گریه می‌کردن
خاکا تن تورو پوشوندن 

به صحرا سپردم که
 با خاک بپوشونه داداش تنت رو 
 بمیرم که بردن جلو چشم من پیرهنت رو 

تا حالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت 

خبر داری مرا بازار بردند 
میان مجلس اغیار بردند

نظرات