نسیمی از تو وزید و زمین شکوفا شد

نسیمی از تو وزید و زمین شکوفا شد

[ حاج محمود کریمی ]
نسیمی از تو وزید و زمین شکوفا شد 
بهشت دربه در کوچه های دنیا شد 

برای آنکه به پای تو بال و پر ریزند 
در ازدحام ملائک دوباره دعوا شد 

همان شبی که رسیدی مدینه یادش هست 
نگاه کردی و عالم پر از مسیحا شد 

همان شبی که به گوشت علی اذان می گفت 
بهشت غرق گل از خنده های زهرا شد 

تو آمدی و به این خانه شادی آوردی 
که با تو خنده به لبهای مجتبی وا شد 

نگاه کن که تمام دلم طلا گردد 
که گر اشاره کنی خاک کیمیا گردد 

شکوه چشم تو هوش از تبار گلها برد 
زلال آمدنت آبروی دریا برد 

شمایلی ز تو یوسف شبی به خوابش دید 
حدیث روی تو گفت و دل از زلیخا برد 

بهانه ی تو به صحرا کشید مجنون را 
کشید عکس تو و دودمان لیلا برد 

قسم به جادوی چشمان مست آهوها 
که گرد راه تو صبر از تمام صحرا برد 

شکافت سینه ی امواج سهمگین را باز 
کسی که نام تو را در کنار دریا برد 

حرارت نفست کوه را کند سیلاب 
که جذبه های دمت رونق از مسیحا برد 

شبی نیامده بی عطر سفره ی صبرت 
که دستهای تو میراث مرتضی رابرد 

قسم به مشک قسم بر دلت که بی همتاست 
خوشا به حال تو آقا که مادرت زهراست 

شراب کهنه ی نوای تو در سبو دارد 
بخوان که با تو مناجات رنگ و رو دارد 

برای آنکه زند بوسه بین ابرویت 
رکاب پای تو از زینب آبرو دارد 

هنوز مالک اشتر ز ناز ضربت تو 
کنار عرصه ی صفین گفتگو دارد 

صدای نعره ی گیرای ذوالفقار این است 
نبرد کن که نبرد از تو آبرو دارد 

میان معرکع وقتی سوار می آمد 
صدای هلهله ی ذو الفقار می امد 

رسید نوبت رزمش رسید طوفانش 
زمین به لرزه زمان در شگفت میدانش 

گرفت پای رکاب و نشست بر مرکب 
دوباره زهره ی شیران درید چشمانش 

نیامده همگان قبر خویش را کندند 
نیامده همه ی دشت شد به فرمانش 

خدا به خیر کند زد گره به ابروهاش 
خدا به خیر کند از دو تیغ برانش 

نفس به سینه ی دشمن ز هول پنجه کشید 
گرفت گرد و غباری ز شور جولانش 

همان که سینه ستبر آمده برای نبرد 
همان که حضرت حیدر شده ثناخوانش 

تمام شهر مدینه نمی رود در خواب 
بدون زمزمه های نسیم قرآنش 

به وقت سجده دل از آسمانیان برده 
حسین مست تماشای عطر عرفانش 

فدای چشم سیاهت که در صف محشر 
ملک شود متحیر که آفریده ی کیست

نظرات