میخواستم روی تنت چادر بیندازم دشواریام این است که در راهِ بازارم از دور معلوم است بر هم ریخته شِکلم هرچند جالب نیست وضعِ دیدارم این آخرِ عمری ببین پایم کجا وا شد وقتی سرِ پیری میانِ مُشتی اغیارم افتادم از روی شُتر، امّا حواسم بود اوّل رقیّه را ز روی خاک بردارم ***** دلخوریم از روزگار، آتیش زدن رؤیای ما رو همسر از همسر خجالت میکِشه دنیای ما رو خونهی خوشبختیمون حالا شده ویرونهی ما پای نامحرم نباید وا میشد، به خونهی ما تو افتادی، ولی بازم برام سِپر بودی میبردن اما، زیر در بودی نمیتونستی از جا پاشی تو افتادی، چطوری دورِ گردنم دیدی طنابو دورِ گردنم دیدی نمیتونستی امّا پاشی یه دل از من، یه دست از تو چه پهلویی شکست از تو ***** ای با غریبههای جهان آشنا، حسین ای عهدهدار مَردم بیدست و پا، حسین ***** دروازه وا شد، زینب تو مُعطّلِ رَقّاصهها شد سرت رو نیزه است، اما تَنت رو خاکِ کربلا رها شد نگید شرابه، شاید تو دستای یزید ظرفِ گُلابه دورت بِگردم، لبای خشکِ تو هنوزم تشنهی آبه ***** با صورتم چیکار کنم؟ بهم بگید، بگید کجا فرار کنم؟ یه جوری زد، که جون بدم یه روز بیا زَجر و بهت نشون بدم این بازو بیحِس این پهلو ناقص ما رو گردوندن، مجلس به مجلس