مگر نه این‌که نجف شاد می‌کند ما را

مگر نه این‌که نجف شاد می‌کند ما را

[ ابوذر روحی ]
مگر نه این‌که نجف شاد می‌کند ما را
بریز باده که مشتاق ساغرم یارا

به ساحل آمدگانیم و تشنه، این ساقی
شراب می‌کند از لطفِ آب، دریا را

تویی علی که همه سنگ‌ریزه‌ها دُرّ شد
به عشق فاطمه هر جا گذاشتی پا را

تویی علی که نیاورده وحی را جبریل
جز آن‌که فاش نموده‌ست نقطه‌ی باء را

تویی علی که خدا گر به خاطر تو نبود
کنار نیل رها کرده بود موسی را

دَمِ مسیح اگر زنده می‌کند مُرده
دَمِ تو زنده نگه داشته‌ست عیسی را

ضریح نیست، لبالب شراب انگور است
به حقّ فاطمه تَر کن تو این لب ما را

به عشقِ روی علی پیری‌ام جوانی شد
نخوانده‌اید مگر قصّه‌ی زلیخا را

نظرات