من کسیو ندارم الا تو

من کسیو ندارم الا تو

[ محمدحسین حدادیان ]
من کسیو ندارم الا تو
چه خوبه که با تو بگذره تقدیرم 

تو منو دعا کنی می‌دونم 
حسنی می‌مونم، حسنی میمیرم

روشنیام نوره سحر زهرائی 
قمر مولا و پسر زهرائی

تو دُر نایابی گوهر زهرائی
قمر مولا و پسر زهرائی

دستمو بگیر توی همین کف زنی ها 
می‌گم تو مهدیه‌ی امام حسنی ها 

و قَهرُهُ فی قلوب من والا
 تو دلم داری حالا کربلا حسن 
 
و صَبرُهُ عمق صبر ایوبه 
با تو عاشقی خوبه عشقنا حسن 

سید رویایی من حضرت زهرایی من 
علت آقایی من، حسن جانم

سایه رو سرم داری، عادت کرم داری 
جا توی دل کل عرب و عجم داری 

تو که تو فدایی هات از ما بهترم داری 
ابوفاضل و داری علی اکبرم داری 

تو سایه‌ی رو سر ساداتی 
کلید حاجاتی از همه آقا تر

تو فاتح همه‌ی پیکاری
پسر کراری حسن ابن الحیدر 

بخدا دریای کرم و احساسی
تویی که استاد هنر عباسی

همه‌ی فن جنگیدن رو میشناسی 
تویی که استاد هنر عباسی

با تو شدنیه همه نا شدنی ها 
می‌گم تو مهدیه‌ی امام حسنی ها

شیر نره جنگ جمل حسن 
پدر احلی من عسل حسن

وقت معرفی ابوتراب 
فریاد می‌زنه انا اباالحسن 

رو سر بند سر قاسم زدن عشق
حسن آقا حسن مولا حسن عشق

می‌ره مِیْمَنِه می‌جنگه می‌ره مِیْسَرِه 
توی معرکه می‌کنه کار و یک سره 

مو به مو جنگیدنش 
مثل حیدره 

صلی الله علیک یا حسن 
تکرار شاه لافتی حسن 

داده دستورِ رزم قاسمو 
فرمانروای کربلا حسن 

جای اسمش همه عالم می‌گن عشق
حسن آقا حسن مولا حسن عشق

کسی که برد توی جمل بالا بیرق رو 
زنده کرده قاسمش یاد خندق رو 

که به طُرفَةُ العینی زد 
سر ازرق رو 

کریم آل الله
حسن سلام الله

نظرات