من همونم همیشه از همه فراری به جز شما نداره یاری،شاید منُ به یاد نیاری مهربونم بازم برات غزل سرودم نگی به یادِ تو نبودم،تویی تمامِ تار و پودم منُ از خودت نرونی،بزار عاشقت بمونم بزار تا نفس دارم از تو و خوبیات بخونم خواهم رضایِ تو،جانم فدایِ تو خستهام از دنیا از این دو رنگیها دلم میخواد که باشم با تو غصه خوردم اگر که قلبتُ شکستم به پام نشستی و نشستم،رو خوبیات چشامو بستم اگه مُردم، بیا نگن صاحب نداره بزار چشمام برات بباره،این حرف تلخِ روزگاره خواهم رضایِ تو،جانم فدایِ تو