مثل طفلی که زمین خورده برات گریه می‌کنم

مثل طفلی که زمین خورده برات گریه می‌کنم

[ حسن عطایی ]
مثل طفلی که زمین خورده برات، گریه می‌کنم
مثل قلبی که شد آزرده برات، گریه می‌کنم

خدا اشک چشامو برات زیاد، کنه حسین
مثل مادر جوون مُرده برات، گریه می‌کنم

تنها کشتنت
لب تشنه رو خاکِ داغِ صحرا کشتنت
مجروح کشتنت
آبرودارِ جهان شبیه یک مذبوح کشتنت
عطشان کشتنت
خیل بد شد پیش چشمِ مادرت عریان کشتنت

پیرمردای دهات، تو رو با عصا زدنت
منو می‌کشه روضه‌ی، خاکِ دست و پا زدنت

آی آی آی آی، ای بی کفن، مظلوم من...

وقتی روضه‌خون میگه روضه‌اتو از عصر عاشورا
گریه‌مون بی‌اختیار می‌شه رها روی گونه‌ها

وقتی می‌شنوم همه رفتن و شمر دست نمی‌کشه
حالت معذبت میاد تو ذهن، زیرِ دست و پا

دردا رو بگم
به خدا من نمی‌تونم همه‌ی حرفا رو بگم
محکم می‌زدن
سی هزار نفر تو قتلگاه تو رو با هم می‌زدن
خورشید هم نشست
قاتلت اونقدی موند رو سینه‌ات تا سینه‌ات شکست

نمیشد حداقل خیلی راحت بکشند
قتل صبر یعنی تو رو، دو سه ساعت بکشند

حسین...

نظرات