مهِ مبارک در ابر آرمیده، بیا امید آخر دلهای داغدیده، بیا به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلم که جان شیعه ز هجران به لب رسیده، بیا ز پشت در بشنو نالههای فاطمه را به سوز سینهی آن مادرِ شهیده بیا عزیز فاطمه جَدّت حسین در یَمِ خون تو را صدا زند از حنجرِ بریده، بیا به مادری که لبش از عطش زده تبخال به شیرخوارهی انگشت خود مکیده بیا یاابن الحسن... به آن لبی که بر آن چوب میزدند به طشت به خواهری که گریبان خود دریده، بیا به آن سری که به دیدار دخترش آمد به دختری که به ویرانه آرمیده بیا (بر لبت نی که زد و مُهر جبینت که شکست؟ در تنور آیهی نور از چه بدین سان آمد؟)