- غوغاست تووی مقتل محشر کبراست تووی مقتل مجنون رفته از حال پیکر لیلاست تووی مقتل مولا سینه میزنه حضرت زهراست تووی مقتل سر رفت روی نیزهها؛ شعله رسید به خیمهها هامون گریه میکرد با دل محزون، گریه میکرد با ریگ بیابون هرنفس، بارون گریه میکرد مثل تیغ کهنه نعل تازه، خونگریه میکرد از فریاد العطش، میسوزه دل فرات رفتن سمت خیمهها؛ واویلا علی البنات وقتی بیهوا زد مادرش زهرارو صدا زد روی خاک گودال با لب تشنه، دستوپا زد از قاتل بپرسید با دوازدهضربه چرا زد؟! وای از شاه بیسپاه! از گودال قتلگاه سمت خیمه، بیسوار برمیگرده ذوالجناح