غریب و زخمی و بی‌حالی

غریب و زخمی و بی‌حالی

[ حسین سیب سرخی ]
غریب و زخمی و بی‌حالی
به فکر غارت و جنجالی

نفس نمونده برات آقا
سه ساعته توی گودالی

چشات جایی رو نمی‌بینه
سینه‌ی تو چرا سنگینه

می‌دید که هیچ‌کسی دورت نیست
می‌زد تورو با طمأنینه

سنگ‌دلیشون از حد گذشته
چقدر تو قتلگاه بهت بد گذشته

خیر نبینه اون بی‌حیا که
از روی پیکر تو با لگد گذشته

ای وای حسینم، ای وای حسینم
ای وای حسین وای حسین وای حسینم

تو پادشاه عالمینی
حق تو که سنگ و عصا نیست

ای همه‌ی هستیِ زینب
جای تو زیر دست‌و‌پا نیست

چی بگم از این همه نیزه
امون از این همه جسارت

کارِ تو وقتی‌که تموم شد
تازه میان برای غارت

قلب زینب چه بی‌قراره
رسیده وقت بوسه از گلوی پاره

توی گودال افتادی بی‌حال
پیکر تو یه‌ جای سالمی نداره

ای وای حسینم، ای وای حسینم
ای وای حسین وای حسین وای حسینم

سر پیراهنِ تو گریه‌ی مارو درآوردند
میان این همه کشته، چرا تنها تو عریانی؟

حسین وای، حسین وای...

کس ندیده در عالم، اینچنین گرفتاری
شَه رود به میدان، زن کند جلوداری

چی به سرت اومده آقا
که اینجوری توی حصیری!

کی فکرشو می‌کرد یه روزی
خواهر تو بره اسیری!

کی فکرشو می‌کرد که زینب
ببینه مجلس شرابو!

می‌بینه زینب توی بازار
گهواره‌ی طفل ربابو

چی بگم از سختیِ بازار
دخترِ حیدرو آوردن توی انظار

نانجیبا بسّه جسارت
از روی نیزه داره می‌بینه علمدار

حسین، حسین، سالار زینب

نظرات