غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود

[ سیدرضا نریمانی ]
غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود
غریب شهرِ خودش نه، غریب عالم بود

چقدر روضه‌ی کرب‌و‌بلا به پا می‌داشت 
به روی سردرِ خانه همیشه پرچم بود

برای داغ دل بی‌قرار و پُر دردش
همیشه زمزمه‌ی روضه مثل مرهم بود

شبی که در تبِ آتش بهشتِ او می‌سوخت
شکسته قامت و آشفته حال و دَرهم بود

چه شد که در وسط کوچه‌ی بنی‌هاشم
پُر از تلاطم اشکِ مصیبت و غم بود

شتاب مَرکب و آقای قد خمیده‌ی ما
میان کوچه زمین خوردنش مسلّم بود
****
پناهو زدن
دسته جمعی زن بی‌گناهو زدن

پناهو زدن
دسته جمعی زن پا به ماهو زدن

غرورش شکست 
بار شیشه داشت و غرورش شکست

پناهو زدن
دسته جمعی شاه بی‌گناهو زدن

پناهو زدن
همه دخترای خیمه‌گاهو زدن

پناهِ زینب 
می‌بینی که دیگه بی‌پناهه زینب

پناهِ زینب
رو سرش آتیش خیمه‌گاهه زینب

پناهِ زینب
یه زنی که بین یک سپاهه زینب

چی اومد سرت؟
سرتو بُرید رو چادر مادرت

نظرات