عمه بیا بهم بگو صبح شده یا هنوز شبه چشام دیگه سو نداره شاید به خاطر تبه سکینه خواهرم تویی فک کردم عمه زینبه سرم سنگینه گلوم میسوزه گمونم سرما خوردم میشه که بیام زیر چادرت آخه از سرما مُردم تو این شبِ سرد کلافم کرده گونه های خون مُرده ام بخوابم به کدوم پهلوم از این پهلوم به اون پهلوم یکم امشب بمون پهلوم سکینه خواهر من که دلیلشو گفتم تو واسه ی چی بیداری دلخوری من از زجره تو از کی دلخوری داری نمیخواد پیش من اینقدر گریه هاتو نگه داری آها فک کنم دلیل بغضت مهمونیِ امشب بود با حرفای اون مَرده توی قصر جون تو هم رو لب بود مثل همیشه الحمدلله با ما عمه زینب بود بابا بیاد بهش میگم از اون مَرد و چشش میگم به تو زد حرف زشت میگم فراموشش کن منبع:انجمن ادبی تکیه نوکری(مشهد مقدس)