صَلّ علی المظلوم من آبت ندادن رفتی از حال پیراهنت تو دستمه دستم گرفته بوی گودال شمر تنت رو پا که زد دیدم چه دردی روبهرومه آستینشو بالا که زد گفتم حسین کارش تمومه فریاد کشید، سرِ منم داد کشید تیغشو جلّاد کشید آخ بمیرم دیر برید تا من بشم پیر برید آخ یه دلِ سیر برید آخ بمیرم صلی علی العطشان من زخم لبت یادم میمونه نفس نمونده جان من زینب برات روضه بخونه از دور با زخم تنت میگم دیگه بی سر نمیشی هرچی به هم میچینمت از این مرتب تر نمیشی بی سر شدی هرلحظه کمتر شدی اندازه اصغر شدی آخ بمیرم غارت شدی عذاب کردنت منع آب کردنت شبیه گندم ری آسیاب کردنت