شیر عرصه ی مبارزه عباس ... با چشمش نموده معجزه عباس ... صدها تن هلاک تیر نگاهش ... تا مژگان نهاده بین زه عباس ... دارد حقانیت ، پس با قاطعیت ... حجت را در همه تمام می کند ... شیر است و با جنم ... در دستانش علم ... رجز می خواند و قیام می کند ... زمین می لرزد ، زمان عقب می ماند ابالفضل ... رجز عینا مثل مرتضی می خواند ، ابالفضل ... گره زد تا بر جبین ، همه در حال فرارو ... هزاران لشکر را به عقب می راند ، ابالفضل ... یا عباس ابن علی ... ***** عباس آن یلی که عرصه ی صفین ... الحق پای حق نموده ادا دین ... میدان کرده است جهنمِ اعدا ... چون کوه استوار و مقتدر آن وی ... درهم پیچیده ابرو شیر زر ز خو ... تا تیغش را قمر برون می کشد ... ذکرش حیدر مدد می جنگد چون اسد ... دشمن را به خاک و خون می کشد ... به پا کرد آتش ، مالک اشتر ماتش ، ابالفضل ... پدر باشد حیدر و هنر در ذاتش ، ابالفضل ... سوال این است که او اباالحسن باشد یا ابالفضل به حیدر رفته تمامی حالاتش ، ابالفضل ... یا عباس ابن علی ... ***** جانم بر نماز و حال رکوعش ... بر ایمان و بر حیا و خضوعش ... دیدن حاجیان به کعبه ، قمر را ... از بالای کعبه وقت طلوعش ... گفت این خانه اگر که دارد اعتبار ... از بابایم علی گرفته شرف ... به رب العالمین دشمنان حسین باشد ... با غضب شمشیرم طرف ... خود طوفان است ، چونان اسد غران است ابالفضل و عزرائیل از شتاب او حیران است ، ابالفضل ... به هر ناکس ضربه زد سقر واصل شد به چشمش که میزان در اختیار آن چشمانش ، ابالفضل ... یا عباس ابن علی ...