
شب هشتم محرم چه قیامتیاست ایران چه غمیاست ارباً اربا شده آیههای قرآن همه کینهها برون زد علی آمدهاست میدان ز فراغ شاهزاده به زمین نشست سلطان شاعر از زبان سلطان بنویس ماجرا را بنویس هاشمیون به چه صحنهای رسیدن شده اینچنین تدائی غم مادر شهید است تو بخوان چگونه این غم ز محاسن سفیدم به روی عبا تنش را بنگر چگونه چیدم سوی خیمهگاه با هم ببرید این عبا را در عبا چگونه جا شد روضهخوان نخوان بگذر دو سه عضو نیست اصلا گم شده میان لشکر ماندهام کجا نگشتم بین این دشت کجا را؟ **** پدرت آمده در سینه تلاطم دارد از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد گوش کن خواهرم از سمت حرم میآید با فغان: پسرم وا پسرم میآید کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است یاس در یاس مگر مادر من میآید مثل آیینهی در خاک مکدر شدهای چشم من تار شده یا تو مکرر شدهای؟ من تو را در همهی کرب و بلا میبینم هر کجا مینگرم جسم تو را میبینم ارباً اربا شده چون برگ خزان میریزی کاش میشد که تو با معجزهای برخیزی ماندهام خیره به جسمت که چه راهی دارم باید انگار تو را بین عبایم ببرم **** ای برگ گلم مسافر پائیزی مانند دل پدر به خون لبریزی ماندم چه کنم کارم علی سخت شده از هر طرف عبا زمین میریزی بابای جوان مردهام و زارم من حق دارم اگر مدام میبارم من قبلا سه علی داشتم اما حالا در خیمه هزار و صد علی دارم من **** بی تو دیگر موسم پردهنشینی سر رسید عاقبت داغت گوهر را از صدف بیرون کشید عمهای که در تمام عمر خود مستور بود دیدنش از آرزوهای محال حور بود دور تا دورش همیشه حالهای از نور بود چشم خورشید از تماشای جمالش کور بود حال بنگر سایهی او بر زمین افتاده است آه زینب پیش این لشکر زمین افتاده است خیز ای لب تشنه دریای تلاطم آمده اولین بار است زینب بین مردان آمده **** از علی اکبر من مانده یک علی اصغر دو برابر از قد او نیزه بود و تیر و خنجر