سرداره حسن

سرداره حسن

[ حسین ستوده ]
سرداره حسن
خوشبخته دلم که شد گرفتار حسن
سالاره حسن
مرد خونه‌ی حیدرِ کرّاره حسن

من براش می‌میرم، پای عشقش گیرم 
بسته به انگشتش حلقه‌ی زنجیرم 
گره خورده با عشق تا ابد تقدیرم
می‌کنه چشمای حسنی تسخیرم

می‌نازه همه عالَم به حسن
دوست داره آدم بگه هی جانم حسن
هر دَم تو دلم ریشه می‌کنه 
آدم نمی‌شه ارادتش کم به حسن

حسن حسن حسن...

سلطانه حسن 
شَهزاده‌ی مُلکِ شاهانه حسن
جانانه حسن 
من روز ازل شدم مسلمانِ حسن

مهرش ایمان می‌شه، مرهمِ جان می‌شه 
یا حسن‌جان کُلِّ درد و درمان می‌شه
اِنقَدِه می‌گیره عشق اون دنیا رو
عربستان قطعاً حسنستان می‌شه

روزی می‌برم از خوانِ حسن 
دنیا می‌شه روزی تحتِ فرمان حسن
جنگ اونیه که آدم ببینه
قاسم شده فرمانده‌ی گردانِ حسن 

رو سرِ جمل افتاده سایه‌ی حسن
دادی نشون مردونگی رو تو عمل

چیه شیرین‌تر از همین 
علی بیا خودت ببین
شتر فتنه خورد زمین
جانم حسن، جانم حسن

نظرات

علی