زِ هوشیاران عالم هر که را بینم غمی دارد دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد از خرابه میگذشتم منزلم آمد به یاد دست و پا گم کردهای دیدم، دلم آمد به یاد شب رفت و قصههای دلم ناشنیده ماند این گفتگو به وعدهی فردا گذاشتم **** اومدم زیارتت با گریه با زاری تو هنوزم وسط بازاری خیلی روضهی نخونده داری سلام خانم ایّتها الصدیقة الشهیده ای نوهی مادر قد خمیده گنبدتم مثل موهات سفیده، بیبی