رواق خاکآلودِ شبستانی که من دارم کجا و شأن بیپایان مهمانی که من دارم ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم به کار آید همین موی پریشانی که من دارم سر و رویت به هم خورده ولیکن باز زیبایی ندارد هیچکس مثل پدر جانی که من دارم اگرچه خاکی است اما شبیه تشت اصلا نیست بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید شده لبپر، لبِ قاریِ قرآنی که من دارم از آن لحظه که دیدم در دهانت نیست دندانی بدم میآید از این چند دندانی که من دارم به جای دست از مویم بلندم کرده از بس زجر پریشانتر شده موی پریشانی که من دارم نمیدانم که از ضعف است یا که از شکستن هست دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم سراغت را گرفتم با لگد سرباز رو میزد زبانم را نمیفهمد این نگهبانی که من دارم تو را اینجا کشیدم که بگیرم بوس آخر را ندارد هیچکس مانند پایانی که من دارم