دیدم توی مقتل سینه‌ت پر از تیره

دیدم توی مقتل سینه‌ت پر از تیره

[ محمدحسین حدادیان ]
دیدم توی مقتل، سینه‌ت پر از تیره
 شمر از سنان داره، خنجر رو می‌گیره 

تیرا رو از سینه‌ت بیرون می‌کشه 
می‌شینه روی سینه‌ت آماده بشه

با خنجرش ضربه‌ی محکم می‌زنه 
رگای نامرتبت سهم منه 

خدای من خدای من 
کشتن بچه‌مو جلو چشای من 

خدای من خدای من
عریانه بچه‌ی با حیای من 

----

گودال پر از خونه، خیمه تو آتیشه 
رفتین تو و عباس، زینب غریب می‌شه 

با این که ریختن سر تو قبیله‌ای
ولی تو فکر خواهرت عقیله‌ای 

زجره که دخترارو هر بار می‌زنه 
سر تو رو نیزه‌ها زار می‌زنه 

خدای من خدای من 
سر بریدن بچمو روی پای من 

خدای خدای من 
قهقهه می‌زنن به ناله‌های من

----

نظرات