خاطرهی اولین بار نگاه به صحن علمدار دلم رو کرده گرفتار دل تنگتم ای یار من و یک دل هوایی خسته شدم از جدایی میخوام بشم کربلایی سلام آقا که الان روبرو تونم من ایستادم زیارت نامه میخونم دوست دارم همه داراییم اینه دلم میره ضریحت رو که میبینه خدا برام نگهت داره که واقعا عزیزی حقیقتا به تو دل بستم ... یک کنج از حرم بهم جا بده دلم تنگته خدا شاهده هوای حرم هوای بهشت ببر کربلا به جای بهشت تو آبرو دادی و من آبرو بردم سقای دشت کربلا اباالفضل دستت شده از تن جدا اباالفضل افسوس که آب دیدگانم شور است ور نه آنقدر بگریم که اگه سیراب شوند شرمندهی رباب نباش فدای سرت این قدر فکر آب نباش فدای سرت بیا برگرد خیمه ای کس و کارم آب به خیمه نرسید فدای سرت بعد از تو احترام ندارد قبیلهات سقا که رفت وای بر احوال دختران عموم اباالفضل یک پهلوونه وقتی که قول داد آب میرسونه قول عمو نشد نداره رفته برامون آب بیاره عمو کجاست ببینه که روی زمین کشیدنم عمو کجاست تاجر شامی اومده عمو کجاست مسخره کردن حالت دویدنم عمو کجاست دختر زجر نداره چشم دیدنم نگاه کن دور و بر و به اشکام میخندند پاشو که قلبم و از ریشه کندند خودت خوب میدونی پا نشی دست زینب و میبندن پا نشی اگه عمرم به آخر میرسه پا نشی اگه نوبت اصغر میرسه پا نشی اگه دستا به معجر میرسه پا نشی اگه پشت رقیه خم میشه پا نشی اگه خیمه ها بی محرم میشه عباس ناگهان بازوی آب آور تو میریزد مشک میریزد و چشم تر تو میریزد چشم های تو خودش لشگری از طوفان است تیر را من بکشم لشگر تو میریزد شده اندازهی قاسم بدنت از بس که قد و بالای تو دور و بر من میریزد نیزهزار آمدهام یا تو پر از نیزه شدی بهترین راه همین است که دستت نزنم