دنیا سیاه بود که نوری بلند شد
2252
85
- ذاکر: محمدحسین پویانفر
- سبک: شعر مدح
- موضوع: امام باقر (ع)
- مناسبت: ولادت امام باقر علیه السلام
- سال: 1401
دنیا سیاه بود که نوری بلند شد
خورشید از کرانه دوری بلند شد
در بین شب نغمه شوری بلند شد
در دشت جهل سر به شعوری بلند شد
بالاترین تفکر آدم خوش آمدی
کامل ترین تعقل آدم خوش آمدی
مکتب نشسته بود که ناگاه پا شدی
در اصل لال بودن منبر، صدا شدی
در شامه تفکر شیعه عباء شدی
تو پنجمین تشرف توحید ما شدی
در جادهی شریعت نطقت مسافری
ما شیعیان خط به خط قال باقریم
تو امتداد نافلههای محمدی
تعقیبهای بعد اعشای محمدی
شخصا کلید دار حرای محمدی
آینهی تمام نمای محمدی
تصویر با ملاحت روح خدا سلام
ای دومین پیامبر ایمانمان سلام
برروح هر چهل بدن کیست مثل تو
طوبی فقه بین چمن کیست مثل تو
شرین ترین بیان سخن کیست مثل تو
تلفیقی از حسین و حسن کیست مثل تو
مهتاب بام این دو برادر درآمده
این گونه دل ربا شدن از تو برآمده
در کوچه باغ وحش شوی که قدم زدی
تنها لب ز آیهی تطهیر دم زدی
بر قلههای قلب مساری علم زدی
زیبا ترین ترازهها را رقم زدی
پس واجب است از هنرت استفاده کرد
باید فنون بحث شما را پیاده کرد
ای خوش به حال که درت رها نکرد
خود را کنار سفرهی بیگانه جا نکرد
هنگام فقر غیر شما را صدا نکرد
آن کس زلاله شد که به زر اعتنا نکرد
ظرف مرا شکسته سبویت کنی خوش است
ما را به جبر جابر کویت کنی خوش است
در صلح آب و آتش ما جنگ نیست که
آن دل که مبتلای تو شد تنگ نیست که
ذاتی که عشق آینه شد جنگ نیست که
هر کی کمیت عشق تو شد لنگ نیست که
اهل قلم به نون و قلم هست چاکرت
ای هرچه شاعر است به قربان شاعرت
باید برات گنبدی از زر درست کرد
برای مزار خاکی تو در درست کرد
عطر نفیسی از گل قمصر درست کرد
پایین پای قبر تو منبر درست کرد
صحن تو را شبیه گوهرشاد میکنیم
خاک بقیع را اصلا آباد میکنیم
تو یا کریم زادهی آسیب دیده ای
در ابتدا به آخرت غم رسیده ای
دردی به جنس خاک مغیلان کشیدهای
در اوج کودکی چه عذابی کشیده ای
سر نیزهها کتاب خدا را گسیختن
در پیش چشم تو سرّ جد تو ریختند
صبح غروب تو به شبیه ظالمانه خورد
خواب عمیق تو لگدی بی بهانه خورد
با دست زخم زلف تو شانه خورد
هم بازی سه سالهی تو تازیانه خورد
دیدی سر عمو سر سرنیزه آب شد
دیدی طناب حرمله سهم رباب شد
به یک سلام دل خوشم السلام یا حسین
لحظهی آخرم یک کلام یا حسین
خورشید از کرانه دوری بلند شد
در بین شب نغمه شوری بلند شد
در دشت جهل سر به شعوری بلند شد
بالاترین تفکر آدم خوش آمدی
کامل ترین تعقل آدم خوش آمدی
مکتب نشسته بود که ناگاه پا شدی
در اصل لال بودن منبر، صدا شدی
در شامه تفکر شیعه عباء شدی
تو پنجمین تشرف توحید ما شدی
در جادهی شریعت نطقت مسافری
ما شیعیان خط به خط قال باقریم
تو امتداد نافلههای محمدی
تعقیبهای بعد اعشای محمدی
شخصا کلید دار حرای محمدی
آینهی تمام نمای محمدی
تصویر با ملاحت روح خدا سلام
ای دومین پیامبر ایمانمان سلام
برروح هر چهل بدن کیست مثل تو
طوبی فقه بین چمن کیست مثل تو
شرین ترین بیان سخن کیست مثل تو
تلفیقی از حسین و حسن کیست مثل تو
مهتاب بام این دو برادر درآمده
این گونه دل ربا شدن از تو برآمده
در کوچه باغ وحش شوی که قدم زدی
تنها لب ز آیهی تطهیر دم زدی
بر قلههای قلب مساری علم زدی
زیبا ترین ترازهها را رقم زدی
پس واجب است از هنرت استفاده کرد
باید فنون بحث شما را پیاده کرد
ای خوش به حال که درت رها نکرد
خود را کنار سفرهی بیگانه جا نکرد
هنگام فقر غیر شما را صدا نکرد
آن کس زلاله شد که به زر اعتنا نکرد
ظرف مرا شکسته سبویت کنی خوش است
ما را به جبر جابر کویت کنی خوش است
در صلح آب و آتش ما جنگ نیست که
آن دل که مبتلای تو شد تنگ نیست که
ذاتی که عشق آینه شد جنگ نیست که
هر کی کمیت عشق تو شد لنگ نیست که
اهل قلم به نون و قلم هست چاکرت
ای هرچه شاعر است به قربان شاعرت
باید برات گنبدی از زر درست کرد
برای مزار خاکی تو در درست کرد
عطر نفیسی از گل قمصر درست کرد
پایین پای قبر تو منبر درست کرد
صحن تو را شبیه گوهرشاد میکنیم
خاک بقیع را اصلا آباد میکنیم
تو یا کریم زادهی آسیب دیده ای
در ابتدا به آخرت غم رسیده ای
دردی به جنس خاک مغیلان کشیدهای
در اوج کودکی چه عذابی کشیده ای
سر نیزهها کتاب خدا را گسیختن
در پیش چشم تو سرّ جد تو ریختند
صبح غروب تو به شبیه ظالمانه خورد
خواب عمیق تو لگدی بی بهانه خورد
با دست زخم زلف تو شانه خورد
هم بازی سه سالهی تو تازیانه خورد
دیدی سر عمو سر سرنیزه آب شد
دیدی طناب حرمله سهم رباب شد
به یک سلام دل خوشم السلام یا حسین
لحظهی آخرم یک کلام یا حسین
نظرات
نظری وجود ندارد !