دلِ شیران، به تو بخشید، خداوندِ تو، ای مرد کم در این عصر، جهان دید، همانندِ تو، ای مرد بیسبب نیست، عَلَم دست تو دادند، علمدار بیسبب نیست، شدی مالکِ این معرکه، سردار تو سلیمانی از انگشتریات، دیو هراسان (قاسمی نذر حسین است تو را، دست و سر و جان) 2 اَحَبَّ الله مَن اَحَبَّ حُسینا... تو به میقات و به میعاد و به دلدار رسیدی تا که بیدست، به آغوش علمدار رسیدی ما نمردیم، که سربند تو، بر خاک بیفتد (چشم ناپاک، دمی بر حرمی پاک بیفتد) 2 زندهای در دل من، در دل ما، در دل عالم (هر یک از ماست سلیمانیِ این خط مقدم) 2 اَحَبَّ الله مَن اَحَبَّ حُسینا...