دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت یک نفر که دلش از بغض علی میجوشید ضربهایی زد به در خانه و در را انداخت آتشی را به در خانهی آب آورد و بین دیوار و در سوخته دعوا انداخت ضربهی پایِ در و بیادبیهای غلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلا انداخت گره انداخت به کار همه دنیا آنکه ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت **********