در راه شتر تکان نمیخورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم زمین دانه دانه من سیر غذا نخوردم امّا خوردم دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو میخورد میکرد به سمت من کمانه از خاطر من نمیرود آن ضربهی چوب وحشیانه سالم لب من لب تو زخمی والله که نیست عادلانه دیگر ز سفر بدم میآید کی میبریام پدر به خانه