دارد از سمتِ، شمال شرق احسان میوزد میشناسد این گدا، سلطان آن اقلیم را میشود آقا به دان زائرسرا راهم دهد مینشینم تا محقق سازد این تصمیم را یا رضا اذن دخول ماست، نام مادرت مرحمت کن رخصت پابوسی و تعظیم را دوری از ایوان طلایت، نقره داغم کرده بود خوب شد کندم ز دل، این غدهی بدخیم را پای سقا خانهات، مخلوط کردم در سبو زمزم تکریم را و چشمهی تسلیم را (باید اسماعیل را، در طوس قربانی کنند تا خدا مقبول سازد، حج ابراهیم را)۲ پرچم سبز رضا، قصد هلاکم داشت حیف کاش بالا برده بودم، پرچم تسلیم را الا ای دردمندی که، به دل مِهر رضا داری ز دوزخ از چه میترسی، تو جنت زیر پا داری چو بگذاری قدم در وادی مشهد نشو غافل که مأوا در حریم بارگاه کبریا داری به رؤیا دردمندی چارده خیمه به دشتی دید به یاد چارده معصوم، خوش باشد به یاد آری چو از بهر گدایی، در نخستین خیمه وارد شد ندا آمد که هستی و اقامت در کجا داری؟ بگفتا سائلی بی خانمانم، اهل ایرانم ندا آمد، چرا دیگر به لب تو این نوا داری؟ برو در خیمهی دهم، حضور حجت هشتم چه غم داری تو ایرانی، به ایران تا رضا داری الا ای صاحب خیمه، به جان مادرت زهرا بگیر از دست من، چون آبرو پیش خدا داری روز و شب صحن و رواقت پر ز مهمان باد جسارت میکنم مولا، خبر از کربلا داری؟ یابن شبیب زخم جگر را نمک زدند یابن الشبیب عمهی ما را کتک زدند، یابن الشبیب یابن الشبیب، عمهی ما راه دور رفت میخواست قتلگاه بماند، به زور رفت آتش گرفت چادرش اما کسی ندید پنجاه و پنج سال، قدش را کسی ندید یابن الشبیب عمهی ما احترام داشت چندین امامزاده و چندین امام داشت پیش بزرگ قافله فریاد میزدند یابن الشبیب بر سر او داد میزدند تا حالا از این خونواده، زنی رو نبردن اسارت الهی میمردم نمیدیدم اینقد جسارت، یا مظلوم به جای دستهایم، کاش میبستند چشمم را نمیدیدم شده نقش زمین تنها طرفدارم تا قیامت نه، پس از واقعهی محشرهم نالهی یا ابتایت نرود از یادم کس نداند که پس در به تو و من چه گذشت تو نفس میزدی و من ز نفس افتادم بر یاریه امام زمانش شتاب کرد وقتی به هوش آمده و دیده بر گشود دنبال او دوید، که او را رها کنید دامان او گرفت، که نگزارمش ربود ای کاش ختم قائله میشد به آنچه رفت اما هنوز اول کار مغیره بود تنها نه یک مغیره، که هر کس به هر چه داشت آورد ضربتی به تن اطهرش فرود