در بغل می‌گیرمت؛ افسوس درهم می‌شوی

در بغل می‌گیرمت؛ افسوس درهم می‌شوی

[ حاج محمود کریمی ]
در بغل می‌گیرمت؛ افسوس! درهم می‌شوی
گاه پیدا می‌شوی و گاه، مبهم می‌شوی

اینکه بر دوش من عمری بود؛ تابوت تو بود
در عبا می‌چینم امّا زود درهم می‌شوی

بوسه‌ای حتّی تنت را نامرتّب می‌کند
آه با نازی عزیزم! نامنظّم می‌شوی

خیمه‌ام را، دخترانم را صدایت کشت کشت
آبرویم، مرهم این چند محرم می‌شوی

روی زین اسب بودی؛ نیزه‌ها پیچاندنت
روی زین از درد دیدم هرطرف خم می‌شوی

روی یال افتاده‌ بودی؛ اسب، راهش را ندید
روی یال افتادی و دیدم فقط کم می‌شوی

قاتلت تا دید وضعم را، به حالم گریه کرد
قبل آن گودال، داری قتلگاهم می‌شوی

خوب شد لیلا کنارت نیست، هنگام غروب
با سر سرنیزه‌ای، با زور محکم می‌شوی

نظرات